مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

مهراد

تولد دختر خاله ها

امسال متیه شون و هستی باهم خونه مامانجون اینا تولد گرفتن.با اینکه بهار بود اما بازم هوا خنکه اون روز غروب بارون اومد.      اینم عکس من و دایی محمد در حال زور آزمایی مردانه!       بازم مهراد آقا زیاد سرحال نبود- نصف آخر مراسم هم خواب بود.     ...
23 مهر 1390

هشت ماهگی پر ماجرا

  ماهگی   سلام"   خبر خوب من تازگی ها میتونم دستهامو به دیوار بگیرم و برای چند لحظه رو پام وایسم بدونه روروئک ها خودم تنهایی.   اصلا دوست ندارم کسی بهم غذا بده قاشق رو تو دستم میگیرم تا میبرم جلوی دهنم همش میریزه!اعصاب نمومده برام! هنوز هم جیغ میزنم ها!!!!   راستی گفتم با صورت خوردم زمین بینیم هم کبود شد هم یکم خون اومد.   راستی دو تا هفته مونده تا تولد دختر خاله ها عکسهاشو براتون میزارم.     ...
7 خرداد 1390

اولین عید دیدنی

سلام من برگشتم" اول بگم سرما خودگیم بعد دو هفته کامل خوب شد. مامان توی یک هفته مریضیم ۵ بار منو دکتر برد   ۲۹ اسفند بود شب سال  تحویل ، ما بارو بندیل رو بستیم رفتیم خونه ی مادرجون. جای همه خالی خاله ها دختر خاله ها ودایم و ساناز هم بودن اما من کل اون شب خوابیدم و اصلا بیدار نشدم. موقع سال تحویل دختر خاله هستی هم مثل من خوابیده بود. اما اولین مراسم سال تحویل زندگیم مامان و بابا بدونه من عیدی دادن و عیدی گرفتن.   متیه شون و فانم یک عروسک پولیشی بهم کادو دادن   هستی هم یک ظرف داد که توش عکس خودم چاپ شده  بود.   خلاصه از فرداش که نه از پس فردا یعنی روز دوم و سوم...
31 فروردين 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد