اولین عید دیدنی
اول بگم سرما خودگیم بعد دو هفته کامل خوب شد.مامان توی یک هفته مریضیم ۵ بار منو دکتر برد
۲۹ اسفند بود شب سال تحویل ، ما بارو بندیل رو بستیم رفتیم خونه ی مادرجون.
جای همه خالی خاله ها دختر خاله ها ودایم و ساناز هم بودن اما من کل اون شب خوابیدم و اصلا بیدار نشدم.
موقع سال تحویل دختر خاله هستی هم مثل من خوابیده بود.
اما اولین مراسم سال تحویل زندگیم مامان و بابا بدونه من عیدی دادن و عیدی گرفتن.
متیه شون و فانم یک عروسک پولیشی بهم کادو دادن
هستی هم یک ظرف داد که توش عکس خودم چاپ شده بود.
خلاصه از فرداش که نه از پس فردا یعنی روز دوم و سوم و چهارم عید رفتیم عید دیدنی "
بعدشم با خاله بزرگه اینا برگشتیم تهران"
اما از هنر های تازه"
با مامانی غایم باشک بازی میکنیم" البته با پتو
تازگی ها هم که یاد گرفتم کامل چهار دست و پا راه برم چند بار از روی تخت مامان اینا افتادم.بخاطر اینکه ظرفهای خونه و خودم و جیب بابا در امان باشیم کل خونه تا شعاع یک متر زمین چیزی حتی روی عسلی ها چیده نشده"
در کل بد غذا شدم مامان هر روز فرنی سوپ یا پوره ی انواع میوه ها رو درست میکنه اما من اصلا لب نمیزنماما از بسته بندی هله هوله ها خیلی خوشم میاد اما بهم نمیدن .کاش زودتر بزرگ بشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی