بله برون
آذر ماه
خاله مهدیه همش میگه از وقتی من اومدم یه عالمه اتفاقهای خوب افتاده اما این اتفاق خوب آخری زن گرفتن دایی محمد ه .
وقتی خانواده میخواستن برن خونه ساناز جون اینا من اولش یک چرت گرفتم و یکم خستگی در کردم اونجا سرحال باشم.
اما اونجا هم که رفتیم اولش ساکت بودم آ ولی نمیدونم چرا حوصلم از تارفهای بزرگترها خسته شد و بعد چند دقیقه سخنرانی رو شروع کردم خودم مجلس رو بدست گرفتم"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی