مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

مهراد

اولین عید دیدنی

سلام من برگشتم" اول بگم سرما خودگیم بعد دو هفته کامل خوب شد. مامان توی یک هفته مریضیم ۵ بار منو دکتر برد   ۲۹ اسفند بود شب سال  تحویل ، ما بارو بندیل رو بستیم رفتیم خونه ی مادرجون. جای همه خالی خاله ها دختر خاله ها ودایم و ساناز هم بودن اما من کل اون شب خوابیدم و اصلا بیدار نشدم. موقع سال تحویل دختر خاله هستی هم مثل من خوابیده بود. اما اولین مراسم سال تحویل زندگیم مامان و بابا بدونه من عیدی دادن و عیدی گرفتن.   متیه شون و فانم یک عروسک پولیشی بهم کادو دادن   هستی هم یک ظرف داد که توش عکس خودم چاپ شده  بود.   خلاصه از فرداش که نه از پس فردا یعنی روز دوم و سوم...
31 فروردين 1390

اولین سرماخوردگی مهراد

 بعد عقد دایی محمد من یک سرما خودگی وحشتناک گرفتم در حد المپیک  و این تب و بی حالی یک طرف درد دندون یک طرف مامانم میگه آب شدی مامان جون. اضلا حوصله هیچ کاری ندارم. تورو توی روروئک هم که میزاشت مامان منو و بره واسه بابا حمید غذا درست کنه اما دیگه مشاین سواری هم نمیکنم. اعصابم بهم ریخته الان مامان و  ۲تا خاله ها مامان جون و سه تا دخترخاله ها انقدر نگراننمم خاله هر روز زنگ میزنه ببینه بهتر نشدم"     ...
22 فروردين 1390

بله برون

آذر ماه   خاله مهدیه همش میگه از وقتی من اومدم یه عالمه اتفاقهای خوب افتاده اما این اتفاق خوب آخری زن گرفتن دایی محمد ه . وقتی خانواده میخواستن برن خونه ساناز جون اینا من اولش یک چرت گرفتم و یکم خستگی در کردم اونجا سرحال باشم. اما اونجا هم که رفتیم اولش ساکت بودم آ ولی نمیدونم چرا حوصلم از تارفهای بزرگترها خسته شد و بعد چند دقیقه سخنرانی رو شروع کردم خودم  مجلس رو بدست گرفتم "         ...
14 اسفند 1389

هنرهای مهراد

۸ بهمن ماه. جمعه. بعدظهر   سلام عروسک موش موشی ما :تبریک میگم دندونت در اومده.   دیگه مامانی رو مجبور کردی بهت غذای کمکی بده.آخه رفته بود دکتر آقای دکتر گفته بود نی نی شما اگه با شیر سیر میشه چون نیازی به غذای کمکی نداره فعلا شروع نکن.اما شما دندونو زود در آوردی ته دیگ بخوری ها!!!!   این هم جدیدترین عکس های مهراد کوچمولو مهراد بغل دختر خاله هستی. الهی برات بمیرم عزیزم انقدر لثه هات درد می اومد همش دلت میخواست یک چیزی گاز بگیری وقتی هم دردت خیلی شدید میشد قاشق کوچولو رو گاز میگرفتی از  این دندونک ها خوشت نمی آد. از ترفند هایی که یاد گرفتی وقتی میخوابونیمت روی بالشت یهو برمیگردی و یک چرخ میزن...
14 اسفند 1389

مکالمه مهراد

  خدا جونممنون یک بلبل کوچولو به ما دادی" دیشب عقد دایی(داداش) بود .    دور هم کلی خوش گذشت.    از هنرهای جدیدم اینکه تازگی ها یک دیکشنری کوچولو تشکیل دادم! ماما= یعنی مامان بابا= خیلی کلمه بابا آسونه کامل میگی. عاشق آب خوردنم و آب رو خیلی دوست دارم. تازگیها وقتی عصابم بهم میریزه جیغ میزنم (اون وقت میگن دختر جیغ جیغو ان.) وقتی دستهاتمو میگیرین راه برم قدم هایی که برمیدارم خیلی داره شبیه راه رفتن کامل میشه فقط گاهی پرز فرش قلقلکم میده. از رابطه م با خاندان میشه گفت با آقایون رابطه ی صمیمی تری دارم تا خانمها" و بخصوص شوهر خاله (بابای هستی) رو خیلی دوست دارم. وقتی رفتیم خونه مامانجون ...
14 اسفند 1389

وبلاگ جدید مهراد

نمیدونم چرا اما یهو تصمیم گرفتم وبلاگ مهراد رو از بلاگفا به اینجا منتقل کنم.یکم زمان میبره"اما درست میشه"          تاریخ تولد : مهراد             یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۹   سلام مهراد من خوش اومدی به جمع ما"  اون شب چند باری به مامانت زنگ زدم آخه میدونم چقدر غربت سخته اونم تو اون شرایط مامانیت خیلی دلش گرفته بود.قرار بود فردا صبح بری اتاق عمل اما شما پیش دستی کردی و همون شب نصف شب مامانو فرستادی اتاق عمل بعدشم  به جمع منو فاطمه و هستی یک گلبچه موش موشی اضافه شد   الان مامانجون ۴ تا نوه داره وقتی ...
3 بهمن 1389

دندونی

۳بهمن ۱۳۸۹ الهی قربونت  برم مهراد توی شیش ماهیت دندون درآوردی " دیروز خاله مهدیه یک پیشنهاد توپ به مامان داد. مامان هم رفتم هر جوری بود پاستیل شبیه دندون خریدم و همراه یک عالمه اسمالتیسو یک عکس خوشگل از من و یک ظرف آش دندونی واسه فامیل فرستادیم .   همگی شدیدا منتظر دیدن برنج کوچولویی هستن که در نوبت اند تا بیرون بیان و من گازشون بگیرم/  ...
3 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد