عروسی دایی محمد
بعدم اینکه امسال تیر ماه عروسی دایم بود دایی محمد و زن دایی ساناز.
البته بگم که من هم داماد شده بودم! کت شلوار کرم با یه پاپیون مشکی زده بودم یه عروس کوچولو هم تو مراسم داشتیم نمیدونم چرا همه منو نگاه میکردن نه دایمو!"عکسهاشو حتما میذارم. اما بیچاره مامانم اصلا از عروسی چیزی نفهمید آخه همین که مجلس گرم میشد من حوصله ام سر میرفت جیغ و فریاد میکردم.
.
بحث و نصیحت با دایی محمد فردای عروسیش.
وقتی نصیحتهام تموم شد رفتم یکم شمک رو تخت کردم که لالا کنم آخه تو مراسم پاتختی رقصیده بودم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی